مادر مصطفی…

نوشته شده توسط : خادم سایبری
مادر مصطفی…

همه منتظر بودند ببینند حال مادر شهید چطور می شود
بی تاب می شود؟
گله ای
حرفی …
اما مادر مصطفی چیزی نگفتو محکم ایستاده بود
پرسیدند حالا شما چه می کنید؟
به علیرضا نوه اش اشاره کرد و گفت
«مصطفای دیگری تربیت می کنم» . . .





:: برچسب‌ها: مادر مصطفی…, ,
:: بازديد از اين مطلب : 656
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
تاريخ انتشار : چهار شنبه 11 دی 1392 | نظرات ()
مطالب مرتبط با اين پست
ليست
مي توانيد ديدگاه خود را بنويسيد


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


نوروز تان فاطمی

اشکان دو چشمان ترم چون دریاست/ امسال تمام روزیم از زهراست(س)/ از بوی تنور فاطمه(س) فهمیدم/ سالی که نکوست از بهارش پیداست/ سال نو مبارک/
اين وبلاگ تحت حمايت هيچ ارگان و نهادي نمي باشد و در جهت مقابله با تهاجم فرهنگي توسط افسران جوان جنگ نرم در استان مرکزی طراحي شده است طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه هرگونه کپی برداری بدون ذكر منبع ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد و شرعا حرام می باشد . معبر سایبری ساوه از جمعی وبلاگ های ارزشی استان مرکزی